با تو از خویش نخواندم، که مجابت نکنم
خواستم تشنهی این کهنه شرابت نکنم
***
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم
***
دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره احساس مذابت نکنم
***
گاه باران همهی دغدغهاش باغچه نیست
سیل بیگاهم و ناگاه خرابت نکنم!؟
***
فصلها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پر گریهی این بسته کتابت نکنم
***
هر کسی خاطرهای داشت، گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم!
محمدعلی بهمنی
تک درخت