گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت |
بازديد : 415 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به قلبم نشستی نگفتم چرا
دلم را شکستی نگفتم چرا
به تاری ز گیسوی ابریشمت
دلم را ببستی نگفتم چرا
یکی خواب شبهای چشمم ربود
چو دیدم تو هستی نگفتم چرا
تو آن بیت سبزی که در شعر من
به زاری نشستی نگفتم چرا
هر آن عهد بستی به روز خزان
بهاران گسستی نگفتم چرا
بیا امشب از دوش جبران بکن
که دزدانه جستی نگفتم چرا
قنبر علیزاده
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 7 مهر 1390 ساعت |
بازديد : 653 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
***
پشت ستون سایهها، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب
***
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟
***
هرشب تو را بیجستجو مییافتم اما
نگذاشت بیخوابی بهدست آرم تو را امشب
***
ها... سایهای دیدم، شبیهت نیست، اما حیف
ایکاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
***
هرشب صدای پای تو میآمد از هرچیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب
***
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را، ماه من بیرون بیا امشب
***
گشتم تمام کوچهها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
***
طاقت نمیآرم، تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بیتو، تا امشب
***
ای ماجرای شعر و شبهای جنونم
آخر چگونه سرکنم بیماجرا امشب
محمدعلی بهمنی
تک درخت
برچسبها:
غزل سوزناک ,
عاشقانه ,
دلتنگی ,
محمدعلی بهمنی ,
امشب ,
خانه ,
درخت شب ,
شعر ,
شب های جنون ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 346 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمندهام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیالی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
برچسبها:
آسمان زیبا ,
امشب ,
دلم گرفته ,
رسوا ,
عرق ,
مستی ,
هویدا ,
خدایا ,
خون ,
دل شکسته ,
مولا ,
خون دل ,
متین ,
چشم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 16 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 364 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرهی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن
زبرون کسی نیاید، چو به یاری تو این جا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش، طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی، که سرودنست بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
محمدرضا شفیعی کدکنی
برچسبها:
شفیعی کدکنی ,
محمدرضا ,
حصار ,
نفسم گرفت ,
روزگار ,
شقایق ,
خون ,
ترنم ,
ترانه ,
صبح ,
لب ,
زخم ,
سپه ,
امشب ,
آفتاب ,
دژ ,
دیار ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|