گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت |
بازديد : 492 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد، ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کی ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
فاظل نظری
***
تک درخت
|
امتياز مطلب : 21
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
|
شنبه 29 مهر 1396 ساعت |
بازديد : 338 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دراین عمری که میدانی
فقط چندی تومهمانی
به جان و دل
توعاشق باش
رفیقان را مراقب باش
مراقب باش ﺗﻮبه آنی
دل موری نرنجانی
که در آخر تو میمانی و
مشتی خاک که ازآنـی
مولانا
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت |
بازديد : 415 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به قلبم نشستی نگفتم چرا
دلم را شکستی نگفتم چرا
به تاری ز گیسوی ابریشمت
دلم را ببستی نگفتم چرا
یکی خواب شبهای چشمم ربود
چو دیدم تو هستی نگفتم چرا
تو آن بیت سبزی که در شعر من
به زاری نشستی نگفتم چرا
هر آن عهد بستی به روز خزان
بهاران گسستی نگفتم چرا
بیا امشب از دوش جبران بکن
که دزدانه جستی نگفتم چرا
قنبر علیزاده
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 30 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 376 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دل خسته
بخوام از تو بگذرم، من با یادت چه کنم؟
تو رو از یاد ببرم، با خاطراتت چه کنم؟
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دلِ خونهخرابم چه کنم؟
تو همونی که واسم، یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من، عشق همیشگی بودی
آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته
بیکسی عالمی داره، واسه ما یه عادته
چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو
آخه با چه جراتی به دل بگم نمون، برو
دل دیگه خسته شده، به حرف من گوش نمیده
چشم به راه تو میمونه، همیشه غرق امیده
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 4 مهر 1390 ساعت |
بازديد : 443 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
***
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری
***
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستارهاي است باری
***
دل من، چه حيف بودی! كه چنين زكار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
***
نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری
***
همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد
دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري
***
سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشتهست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری
***
به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری
***
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری
***
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری
***
سر بىپناه پيری به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری
***
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
غریب ,
دل ,
غم ,
غمگسار ,
انتظار ,
عمر ,
تک درخت ,
هوشنگ ابتهاج ,
سایه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 287 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید
نشان داغ دل ماست، لالهای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاکِ رَهَت لالهزار خواهد شد
ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدانِ چمن
ببین در آینهی جویبار گریهی بید
به دورِ ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من؟ که درین روزگارِ بیفریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
از این چراغ تواَم چشم روشنایی نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پی شام سیاه، صبح سپید
کِراست سایه درین فتنهها امید امان؟
شد آن زمان که دلی بود در امان امید
صفای آینهی خواجه بین کزین دَمِ سرد
نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 266 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش، به جهان از این چه خوشتر؟!
تو چه دادیام که گویم که از آن به ام ندادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که خیزد از وی همه خرّمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟
ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
به سر بلندت ای سرو که در شب زمین کن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانههای معنی نرسد سخن، چه گویم؟
که نهفته با دل "سایه" چه در میان نهادی
هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 2 مهر 1390 ساعت |
بازديد : 297 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روی جعبه دلم نوشتم
احتیاط لازم نیست!!!
شکستنیها شکست...
هر جور مایلید حمل کنید!
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 272 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظهای از غم ایام نیاسود که رفت
بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچکس هیچ نفهمید چرا آمده بود
بنویسید نفهمید کسی دردش را
هیچکس درک نمیکرد رخ زردش را
بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت
در نگاهش اثر از حادثهای مبهم داشت
بنویسید هوای دل او ابری بود
بنویسید که اسطورهی بیصبری بود
بنویسید پرش لحظهی پرواز شکست
بنویسید دلش را به دل پیچک بست
روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت
دور تا دور دلش یاس و اقاقی میکاشت
رج به رج فرش دلش را گره با خون میزد
شهرتش طعنه به رسوایی مجنون میزد
بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت
بنویسید که از عالم و آدم گله داشت
شعر جانسوزی اگر گفت، همه از دل بود
بنویسید که او پای دلش در گل بود
بنویسید که پروانهصفت سوخت پرش
بنویسید غمی بود به چشمان ترش
بنویسید که همواره غمی پنهان داشت
بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت
بنویسید جوان رفت کهنسال نبود
بنویسید اگر حرف نزد... لال نبود!
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 273 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 296 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بیا
ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بی آنکه دلبری کنی از این و آن بیا
قلب مرا هنوز به یغما نبردهای
ای راهزن دوباره به این کاروان بیا
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 286 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه
دل خون شده وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
دل ,
مهر ,
خطا ,
هدر ,
دل خون ,
وصل ,
لب ,
سرخ ,
خون جگر ,
دنیا ,
اهل هنر ,
اهل نظر ,
بد خلق ,
بد عهد ,
زبانباز ,
مغرور ,
پشت سر ,
حرف ,
قرعه ,
عاشق شدن ,
فاضل نظری ,
شعر معاصر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 285 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من از عهد آدم تو را دوستدارم
از آغاز عالم تو را دوستدارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم، تو را دوستدارم
نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوستدارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوستدارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوستدارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوستدارم، تو را دوستدارم
قیصر امین پور
برچسبها:
قیصر امین پور ,
تو را دوست دارم ,
عهد آدم ,
آغاز عالم ,
آسمان ,
نم نم ,
خواب و خیال ,
غم ,
جهان ,
دل ,
آواز ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 360 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
***
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچهی دنیای روانی
***
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
***
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
***
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
***
دلتنگ تواَم ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سیدتقی سیدی
برچسبها:
شعر عاشقانه ,
دلتنگی ,
سید تقی سیدی ,
دل ,
وصل ,
لعنت ,
زندگی ,
قلب ,
بازیچه ,
لب ,
خنده ,
بغض ,
سرطان ,
غصه ,
قبر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 284 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کینه
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی
زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟
این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست
اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟
دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز، به آیینه چه گفتی؟
از بوسه گلگون تو خون میچکد ای تیر
جان و جگرم سوخت، به این سینه چه گفتی؟
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
فاضل نظری
برچسبها:
فاظل نظری ,
کینه ,
دل ,
آه ,
آه جگرسوز ,
جگر ,
آیینه ,
شعر ,
غزل معاصر ,
وفا ,
پینه ,
دیرینه ,
رستم ,
سهراب ,
تهمینه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 273 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی گهگاه دلگرمی شوم
میل، میل توست اما بیتو باور کن که من
در هجوم بادهای سرد پرپر میشوم
مهدی فرجی
برچسبها:
مهدی فرجی ,
لباس آبی ,
دل ,
هجوم ,
بادهای سرد ,
پرپر ,
شعر عاشقانه ,
آسمان ,
کبوتر ,
باران ,
یاس ,
معطر ,
حس شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 327 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نـامـه
یک نامهام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم مطابق معمول ناتمام
خوشكردهام كنارتو دل واكنم كمی
همسایهی همیشهی ناآشنا، سلام
از حال و روز خودكه بگویم، حكایتی است
بی صفحه زندگانی، بی روح و كم دوام
جویای حال از قلم افتادهها مباش
ایام خوش خیالی و بیحالیات، به كام
دردی دوا نمیكنــد از متن تشنهام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام
در پیشگاه روشن آیینه میزنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
تا قصهای دوباره از این دست، والسلام
ناصر حامدی
برچسبها:
ناصر حامدی ,
غزل ,
نامه ,
بدون نام ,
بی نام ,
دل ,
همسایه ,
جکایت ,
زندگانی ,
روح ,
قلم ,
از قلم افتاده ,
ایام ,
خوش خیالی ,
کام ,
درد ,
دوا ,
متن ,
تشنه ,
انهدام ,
آیینه ,
روشن ,
جام ,
افتخار ,
قصه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 419 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمیداند که بیدیــدار میمونش
فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم
که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی
چه فتنهست این که در چشمت به غارت میبرد دلها
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا
بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی
زمان رفته بازآید ولیکن صبر میباید
که مستخلص نمیگردد بهاری بی زمستانی
سعدی
برچسبها:
قربانی ,
قربان ,
سعدی ,
غزلیات ,
غزل ,
عاشق و معشوق ,
بیابان ,
درخت ارغوان ,
مغیلان ,
فتنه ,
دل ,
دربند ,
غارت ,
عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 264 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان میبینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
برچسبها:
آتش عشق ,
مرگ ,
دل ,
یار ,
دیده ,
سال ,
مهر ,
دفتر ,
عمر ,
ایام ,
ورق ,
بار غم ,
خیال ,
قامت ,
قمار ,
تهی ,
عاشق ,
بازنده ,
هنوز ,
خاکستر ,
سرکش ,
سوزنده ,
گور ,
عیان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 399 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمیخواهد
به یک اشاره میافتد درخت فرسوده
برچسبها:
خواب ,
خوابم نمی برد ,
درد عشق ,
آسوده ,
ریشه ,
شعر ,
دل ,
تبر ,
درخت فرسوده ,
درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 19 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 308 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روباه و زاغ
روباه و زاغ ترجمهی نیر سعیدی
بامدادان رفت روباهی به باغ
دید بنشسته است بر بامی کلاغ
نشئه و شادی بیاندازه داشت
زیر منقارش پنیری تازه داشت
گفت در دل روبه پرمکر و فن
کاش بود این لقمه اندر کام من
با زبانی چرب و با صد آب و تاب
گفت پس با وی که: ای عالیجناب
از همه مرغان این بستان سری
وه! چه مهرویی چه شوخ و دلبری
اینچنین زیبا ندیدم بال و پر
پر و بال توست این یا مشک تر!
خود تو دانی من نیام اهل گزاف
گر بُرندم سر، نمیگویم خلاف
گر تو با این بال و این پرواز خوش
داشتی بانگ خوش و آواز خوش
شهره چون سیمرغ و عنقا میشدی
ساکن اقلیم بالا میشدی
غره شد بر خود کلاغ خودپسند
خودپسند آسان فتد در دام و بند
تا که منقار از پی خواندن گشاد
لقمهی چرب از دهانش اوفتاد
نغمه چون سر داد در شور و حجاز
کرد شیرین کام رند حیلهساز
شد نصیب آن محیل نابکار
طعمهای آنسان لذیذ و آبدار
گشت روبه چون ز حیلت کامکار
داد اندرزی چو درّ شاهوار
گفت هر جا خودپسندی ساده است
چاپلوسی بر درش استاده است
آن تملقپیشهی رند هوشمند
نان خورد از خوان مرد خودپسند
نیر سعیدی
برچسبها:
روباه و زاغ ,
نیر سعیدی ,
کلاغ ,
پنیر ,
باغ ,
منقار ,
دل ,
مکر ,
مرغان ,
بستان ,
پر ,
بال ,
مشک ,
خلاف ,
بانگ ,
شهره ,
سیمرغ ,
عنقا ,
اقلیم ,
دام ,
بند ,
حجاز ,
شیرین ,
حیله ,
طعمه ,
حیلت ,
کامکار ,
چاپلوس ,
تملق ,
رند ,
هوشمند ,
نان ,
خودپسند ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 629 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
در كتاب چار فصل زندگي
صفحهها پشت سر هم ميروند
هر يك از اين صفحهها يك لحظهاند
لحظهها باشادي و غم ميروند
آفتاب و ماه يك خط در ميان
گاه پيدا گاه پنهان ميشوند
شادي و غم نيز هر يك لحظهاي
برسر اين سفره مهمان ميشوند
گاه اوج خندهی ما گريه است
گاه اوج گريهی ما خنده است
گريه دل را آبياري ميكند
خنده يعني اينكه دلها زنده است
زندگي تركيب شادي با غم است
دوست دارم من اين پيوند را
گر چه ميگويند شادي بهتر است
دوست دارم گريه با لبخند را
برچسبها:
قیصر امین پور ,
شعر ,
کتاب ,
چهارفصل ,
زندگی ,
گریه ,
خنده ,
آبیاری ,
اوج ,
دل ,
صفحه ,
شادی ,
غم ,
آفتاب ,
ماه ,
پیوند ,
زنده ,
دوست دارم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 358 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کـار مــده نفـس تـبـهکــار را در صف گل جا مده این خار را
کشته نکـو دار که مـوش هـوی خورده بسی خوشه و خـروار را
چرخ و زمین بندهی تدبیـر تست بنـده مـشـو درهـم و دینـار را
همـسر پـرهیـز نـگـردد طـمـع بـا هـنـر انـبـاز مکـن عـار را
ای که شـدی تـاجـر بازار وقت بنـگـر و بـشنـاس خـریـدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست دید چـو در دسـت تـو افزار را
بـار وبـال است تـن بـیتمـیز روح چـرا میکشـد این بـار را
کـم دهـدت گـیـتی بسـیاردان به که بسنجـی کـم و بسیـار را
تـا نـزنـد راهــروی را بـپـای بـه کـه بکـوبنـد سـر مـار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن پاره کن این دفتـر و طـومار را
هیچ خـردمند نپـرسـد ز مست مـصـلحـت مـردم هـشیـار را
روح گـرفتار و بفکــر فــرار فکـر همـیـن است گـرفتـار را
آیـنـهی تسـت دل تـابـنــاک بسـتر از ایـن آیـنـه زنـگـار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت تـا بـشـنـاسـد در و دیـوار را
چرخ یکی دفتر کردارهـاسـت پیشـه مکـن بیـهـده کـردار را
دست هنـر چید، نه دست هوس میـوهی ایـن شاخ نگـونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش خـیـره کـنـد مـردم بـازار را
در همه جا راه تو هموار نیست مسـت مپـوی این ره هموار را
برچسبها:
پروین اعتصامی ,
گل ,
میوه ,
هنر ,
گهر ,
آینه ,
دل ,
تابناک ,
خردمند ,
بال ,
چرخ ,
تاجر ,
بازار ,
دنیا ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 352 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شکسته است غرورم، فدای چشمانت
که از تو در دل من ذرهای غباری نیست
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 314 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ز دریچههای چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|