فيل مست و خشمگینی به دنبال مردی افتاد. مرد پس از آن که مسافت زیادی فرار کرد، سرش را به عقب برگرداند و دید فیل کینه جو همچنان در پی او می دود. در حالی که آن مرد از فرط خستگی توانی برای حرکت نداشت، سر راه خود چاهی مشاهده کرد. برای رهایی از خشم فیل به دامن آن چاه رفت و در حالی که مقداری از دهانه ی چاه پایین تر رفته بود، دستش را به خارهایی که در دهانه ی چاه روییده بود، گرفت و ایستاد.
در همان جایی که مرد ایستاده بود، گروهی زنبور عسل لانه داشتند. شاخه ای را هم که مرد دستش را به آن گرفته بود، توسط دو موش سیاه و سفید جویده می شد.
در نتیجه، هر آن امکان داشت آن شاخه بریده شده و مرد به قعر چاه سقوط کند. این وضع در حالی بود که چهار افعی خطرناک کمی پایین تر سر از سوراخ بیرون آورده بودند تا آن مرد را نیش بزنند. در قعر چاه نیز اژدهایی دهان گشوده و منتظر سقوط مرد بود. با این که مرد مذکور در این وضعیت خطرناک قرار داشت، به فکر نجات خود نبود؛ بلکه جاهلانه رفتار می کرد و یکی از دست هایش را به سوی لانه ی زنبور عسل دراز کرده بود تا از آن عسل بخورد.
این حکایت که در کتاب منازل الآخره ی شیخ عباس قمی آمده است، تمثیلی از دنیا و وضعیت انسان در آن است. شیخ عباس در این باره می گوید: «منظور از چاه، دنیا می باشد که پر از بلا و مصیبت برای انسان است. شاخه ای هم که مرد به آن چسبیده بود، عمر آدمی است که پیوسته به وسیله ی شب و روز (دو موش سیاه و سفید) خورده می شود.
چهار مار نیز حکایت خوی و طبیعت انسانی است. اژدهایی که منتظر انسان بود، همان مرگ است و انسان هر روز به آن نزدیک تر می شود. با این که انسان در این وضعیت خطرناک در دنیا به سر می برد، فکر لذت ها و خوشی های زودگذری است که همانند عسل شیرین می نماید و انسان را فریب می دهد.