|
یک شنبه 4 مهر 1390 ساعت |
بازديد : 443 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
***
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری
***
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستارهاي است باری
***
دل من، چه حيف بودی! كه چنين زكار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
***
نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری
***
همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد
دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري
***
سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشتهست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری
***
به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری
***
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری
***
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری
***
سر بىپناه پيری به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری
***
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
غریب ,
دل ,
غم ,
غمگسار ,
انتظار ,
عمر ,
تک درخت ,
هوشنگ ابتهاج ,
سایه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 270 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد عشقـی کشیدهام که مپـرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتـهام در جهـان و آخـر کـار دلبـری برگـزیدهام کـه مپـرس
آن چنـان در هـوای خـاک درش میرود آب دیدهام کـه مپـرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانـی شنیـدهام کـه مپـرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام کـه مپـرس
بی تو در کلبـه گدایـی خـویش رنجهایی کشیدهام کـه مپـرس
همچو حافظ غریب در ره عشـق به مقامـی رسیدهام کـه مپـرس
برچسبها:
حافظ ,
درد عشق ,
زهر هجر ,
لب ,
لعل ,
غریب ,
کلبه گدایی ,
رنج ,
عشق ,
مقامی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 1 تير 1395 ساعت |
بازديد : 501 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نامردها چند بغض به یک گلو؟؟؟
***
به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگار هیچ کس نیست!
***
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی
رأس ساعت دلتنگی
***
چه شبی است يارب امشب كه ز پس سحر ندارد مــن و بـاز آن دعـاهـا كـه يكـي اثـر نـدارد
غلط است اين كه گويند دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
***
***
مـن آهنـگ غریب روزگــارم
غمـی بـیانتـها در سینـه دارم
تمام هستیام یک قلب پاکست
که آن را زیـر پایت مـیگذارم
برچسبها:
شب ,
سحر ,
دعا ,
اثر ,
دل ,
غصه ,
خون ,
خبر ,
بغض ,
گلو ,
نگاه ,
دعوت ,
ساعت ,
دلتنگی ,
غریب ,
روزگار ,
آهنگ ,
سینه ,
هستی ,
قلب ,
تک درخت ,
SMS ,
lonetree ,
,
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 19 تير 1394 ساعت |
بازديد : 1180 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاسـت؟
بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهاینـد
من که در تردیدم. تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیسـت
***
گفته بود آن شاعر:
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است!
***
آدم آنست که او را پدر ومادر نیست
من به آمار، به این جمـع و به این سطح
که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
***
نکند هیچکسی اینجا نیسـت
من به آمار زمین مشکوکـم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
***
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم
فرســـــــوده است
یا که رنجور و غریب
خسته و مانده و درمانده براه
پای در بند و اسیر
سرنگون مانده به چـاه
خسته وچشـم به راه
تا که یک آدم از آنچا برسد
همه آن جا هستـند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنهایی
همه آنجا هستـند
هیج کس آنجا نیسـت
هیچکس با او نیست
هیچکس هیچکس
***
من به آمار زمین مشکوکم
من به آمار زمین مشکوکم
***
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت: من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت: اگر اشک به دادم نرسد میشکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
بر لب کلبهی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا میشکنم به خدا میشکنم
***
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
"سهراب سپهری"
برچسبها:
شعر ,
بیت ,
سهراب سپهری ,
مشکوکم ,
آمار زمین ,
سطح ,
پر از آدمها ,
شاعر ,
هیچکس اینجا نیست ,
دل ,
تنها ,
کثرت غم ,
فرسوده ,
رنجور ,
غریب ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|