گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 295 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمیکشم! این آه از پی آه است
***
در آسمان خبری از ستارهی من نیست
که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است
***
به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین، ماه است
***
شب مشاهدهی چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است
***
اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 290 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نظر کردم به چشم عقل و تدبیر
ندیدم به ز خاموشی خصالی
نگویم لب ببند و دیده بر دوز
ولیکن هر مقامی را مقالی
زمانی بحث و علم و درس و تنزیل
که باشد نفس انسان را کمالی
زمانی شعر و تاریخ و حکایت
که خاطر را بود دفع ملالی
خدایست آنکه ذات بی مثالش
نگردد هرگز از حالی به حالی
سعدی
برچسبها:
سعدی ,
غزل ,
نظر ,
چشم ,
عقل ,
تدبیر ,
بحث ,
علم ,
نفس ,
تاریخ ,
حکایت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 14 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 387 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا به چه قیمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را میدهم اما به چه قیمت
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت
فاضل نظری
برچسبها:
دوستی ,
قیمت ,
فاضل نظری ,
دشمن ,
تاوان ,
دنیا ,
زلیخا ,
هوا ,
نفس ,
حسرت ,
دریا ,
دلتنگی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 8 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 406 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا کِی در انتظـــــــار گــــــــذاری به زاریام
باز آی بعـــــد از اینهمه چشـــم انتظاریام
دیشب به یاد زلـــــــف تو در پردههای ساز
جان ســـــوز بود شـــــرح سیه روزگـاریام
بس شِکـــــوه کردم از دل ناسازگـــــار خود
دیشب که ســــــاز داشت سرسـازگاریام
شمعــــم تمام گشت و چـــراغ ستاره مُـرد
چشمی نماند شاهــــد شـب زنده داریام
گفتی هوای لاله عُـــذارانِ رِی خوش است
پنداشتـــی که بوالهـــــــــوسِ لاله زاریام
طبعم شکارِ آهـــــــوی سر در کمند نیست
مانَد به شیر شیـــــــوه وحشی شکاریام
سَنـــــدان به سرزنش نتــــــوان کرد پایمال
سرکــــــــوبی ام زیاده کند پافشــــــاریام
شرمـم کشد که بیتو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمســاریام
تا هست تاج عشـــق توام بر سـر ای غزال
شیرین بود به شهــــــرِ غـــزل شهریاریام
شهریار
برچسبها:
شهریار ,
شعر ,
غزل ,
انتظار ,
زاری ,
عشق ,
نفس ,
سرزنش ,
شمع ,
آهو ,
زلف ,
چراغ ,
ساز ,
کمند ,
شیرین ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1814 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
تو مرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفي نيست
اما
نفسم مي گيرد
در هوايي که نفس هاي تو نيست !
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو ، که روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي ، که در سکوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالي اطراف نمي رهاند
و فکر مي کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد .
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|