گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت | بازديد : 429 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

با تو از خویش نخواندم، که مجابت نکنم

خواستم تشنهی این کهنه شرابت نکنم

 ***

گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن

تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم

***

دستی از دور به هرم غزلم داشته باش

که در این کوره احساس مذابت نکنم

***

گاه باران همه‌ی دغدغه‌اش باغچه نیست

سیل بی‌گاهم و ناگاه خرابت نکنم!؟

***

فصل‌ها حوصله سوزند بپرهیز که تا

فصل پر گریه‌ی این بسته کتابت نکنم

***

هر کسی خاطره‌ای داشت، گرفت از من و رفت

تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم!

 

محمدعلی بهمنی

 

 تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


غزل سرودم و گفتی که شاعران آری
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت | بازديد : 296 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

غزل سرودم و گفتی که شاعران آری
بگو بگو تو به من هر چه در دلت داری

بخاطر تو به سیگار لب زدم گفتی
بدم می‌آید از این شاعران سیگاری

چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بی‌ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری

ولی دوباره برایت غزل سرودم من
ولی دوباره بر آن وزن‌های تکراری

مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن.. زاری

 

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شعر طنز
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت | بازديد : 216 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

از آن روزی که اینترنت بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد

نه چای آماده و نه استکانی 
دریغ از پختن یک لقمه نانی

سر صبحی که پی جو تا سحرگاه
موبایلش روشنه هر گاه و بی گاه

گهی اینترنت و واتس آپ و گه چت 
پیامک میزنه این خط به اون خط

خیالش نی بچه‌ش داره می‌میره
خوراکش خورده یا این‌که نخورده

خیالش نی که مردش خسته و زار 
میاد خونه شبانگاهان سر کار

سرش توی موبایلش هی می‌خنده 
پیامک میزنه خالی می‌بنده

بجای همدمی با مرد خونه
موبایلا روز و شب همدمشونه

الهی این موبایلا را تو بشکن 
دل بیچاره‌ی مردا رو نشکن

قدیما مرد و زن همراه و همدل 
حالا همدم شده خط ایرانسل

الهی کابل اینترنت جدا شه 
موبایلا از دست زن‌ها رها شه

از آن روزی که این تانگو بنا شد
زن خونه ز مرد خود جدا شد

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


از زندگی از این همه تکرار خسته‌ام
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 210 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

از زندگی از این همه تکرار خستهام
از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام
***

دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته‌ام
***

دل خسته سوی خانه، تن خسته می‌کشم
افسوس و آه کزین حصار دل آزار خسته‌ام
***

بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته‌ام
***

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بیشکیبم و بییار خستهام
***

تنها و دل گرفته و بیزار و بیامید
از حال من مپرس که بسیار خستهام

 

محمدعلی بهمنی

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شعله دارم می‌کشم در تب، نمی‌فهمی چرا؟
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 370 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

شعله دارم می‌کشم در تب، نمی‌فهمی چرا؟
تابِ بی ماهی ندارد شب، نمی‌فهمی چرا؟
***
اهـل  آه  و  نالـه  کردن نیستم، جان من است
این‌که هر دم می‌رسد برلب نمی‌فهمی چرا؟
***

ذوب دارم می‌شوم  هر روز نمی‌بینی مگر؟
آب دارم می‌شوم هرشب نمی‌فهمی چرا؟
***

آنچه من پای به‌دست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود، لامذهب نمی‌فهمی چرا؟
***

بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد، نگرد
یک ندارد جز خودش مضرب نمی‌فهمی چرا؟
***

بارها گفتم: "دل دیوانه"،  گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی‌فهمی چرا؟

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 416 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم

اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد

که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم

شرمم از آینه‌ی روی تو می‌آید اگر نه

آتش آه به دل هست، نگویی که فسردم

تو چو پروانه‌ام آتش بزن ای شمع و بسوزان

من بی‌دل نتوانم که به گِردِ تو نَگَردم

می‌برندت دگران دست به دست ای گل رعنا

حیف من بلبل خوش خوان، که همه خار تو خوردم

تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم

غزلم قصه‌ی دردست که پرورده‌ی دردم

خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غم‌گساری
یک شنبه 4 مهر 1390 ساعت | بازديد : 430 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غم‌گساری

نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
***
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد

كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری
***

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان

كه به هفت آسمانش نه ستاره‌اي است باری
***

دل من، چه حيف بودی! كه چنين زكار ماندی

چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
***

نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند

دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری
***

همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد

دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري
***

سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشته‌ست

تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری
***

به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟

كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری
***

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی

بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری
***

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم

منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری
***

سر بى‌پناه پيری به كنار گير و بگذر

كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری
***

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها

بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


از بس که با هر واژه از زیبایی‌ات گفتم...
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 219 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

افزوده شد بر دردهایم لاغریها هم

هر لحظه عاشق‌تر شدم، این آخری‌ها هم

از بس که با هر واژه از زیبایی‌ات گفتم
من را نمی‌فهمند این لهجه دری‌ها هم

از فارس تا تبریز خاطرخواه داری، آه
حتی شنیدم تازگی‌ها بندری‌ها هم

از آن کمند تا کمر شاعر که تنها نه
حتی کم آوردند دیگر روسری‌ها هم

تنها حسود سیب لب‌های تو شیطان نیست
من از فرشته‌ها شنیدم که پری‌ها هم

در وصف تو چیزی نباید گفت وقتی که
لب می‌گزند از شوق حامد عسکری‌ها هم

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


از دور می‌آیی و شعرم بند می‌آید
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 286 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

می‌گویم اما درد دل سر بسته‌تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته‌تر بهتر

***

وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد
مردی که پیشت می‌نشیند خسته‌تر بهتر
***

در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را
ابروی تو هر قدر نا پیوسته‌تر بهتر
***

سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صد دسته‌تر بهتر
***

از دور می‌آیی و شعرم بند می‌آید
موی تو وا باشد، دهانم بسته‌تر بهتر

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


مفتخر می‌کنی امشب من و تنهایی را
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 301 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را
آدمی نیست که نشناخته رسوایی را
***
یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد
تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را
***
باید از هرچه دوات است سیامشق کند
میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را
***
با چه حالی به تماشا بنشینم امشب
این به هم ریخته گیسوی تماشایی را
***
تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی
مفتخر می‌کنی امشب من و تنهایی را

 

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تو را با ديگران مى‌بينم و در صبر مى‌سوزم
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 187 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

مرا كشتند و تن كردند رخت سوگ يارانم
برايم مضحك است آه و فغان سوگوارانم

***

قطارى كهنه‌ام اما چه جاى شِكوه از مردم
شكسته شيشه‌ام را لطف سنگ هم قطارانم
***

تو را با ديگران مى‌بينم و در صبر مى‌سوزم
كى‌ام من روزه‌دارى در ميان روزه‌خوارانم
***

به تو اصلا نمى‌آيم، به تو اى خوبى مطلق
كنار تو چنان عكس رضا خان در جمارانم
***

تو هم نه، ديگرى با چشم مستش مى‌كشد ما را
اميد زنده ماندن نيست، شمعى زير بارانم

حسین زحمتکش

 

 تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 315 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست

گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صجبت جانانهام ببخش

کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشتهی دیار محبت کجا رود

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد

ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی است

این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت

وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام

کاین سوز دل به ناله هر عندلیب نیست

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آخرین حرف تو چیست؟
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 271 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

قصه از حنجره‌ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره‌ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره‌ها!

یک طرف پنجره‌ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


مهر کس را بی‌گدار از قلب خود بیرون نکن
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 317 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

این شعر بسیار زیبا را حتما بخونید. پشیمون نمی‌شید.

 

انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است

هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است

مهر کس را بی‌گدار از قلب خود بیرون نکن

قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

هر که می‌خواهد به دست آرد دلی از سنگ را

در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است

بیم خواب‌آلودگی دارد مسیر مستقیـم

راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است

روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد

جای چشم پنجره، دیوار باشد بهتر است

بوسه با اکراه، شیرین‌تر از آغوش رضاست

گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است

بوسه‌های مخفیانه غالبا شیرین‌ترند

پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است

در کنارم در امانی از گزند روزگار

گل میان بازوان خار باشد بهتر است

گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم

گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است

تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی

گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است

چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را

دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است

شکوه‌های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد

بعد از این هم گوشه‌ی انبار باشد بهتر است

قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست

زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است

 

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


رفت و از گریه‌ی توفانی‌ام اندیشه نکرد
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 268 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده
ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بیعشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته‌ی ما به چه کارش می‌خورد
که چو برق آمد و در "خشک ‌و تر" ما زد و رفت

رفت و از گریه‌ی توفانی‌ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه‌ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می‌گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 273 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی‌نشاط بهاری که بی‌رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست، لاله‌ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد

ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید

به یاد زلف نگونسار شاهدانِ چمن

ببین در آینه‌ی جویبار گریه‌ی بید

به دورِ ما که همه خون دل به ساغرهاست

ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟

چه جای من؟ که درین روزگارِ بی‌فریاد

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید

از این چراغ تواَم چشم روشنایی نیست

که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز

که هست در پی شام سیاه، صبح سپید

کِراست سایه درین فتنه‌ها امید امان؟

شد آن زمان که دلی بود در امان امید

صفای آینه‌ی خواجه بین کزین دَمِ سرد

نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شبیه کشتی بی‌لنگری بازیچه‌ی موجم
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 208 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

سفر سودی ندارد، من پرستویی گرفتارم
نه با تور و قفس، با تار گیسویی گرفتارم

کسی حرف مرا باور نخواهد کرد اگر روزی
بگویم شیرم و در چنگ آهویی گرفتارم

سرِمویی کسی هرگز پریشانم نکرد اما
ببین حالا چه آسان با سر مویی گرفتارم

منم شاهی که ماتش کرده‌اند و خوب می‌دانم
قدم بردارم از این خانه به هر سویی گرفتارم

شبیه کشتی بی‌لنگری بازیچه‌ی موجم
چنان بدخوابم و هر شب به پهلویی گرفتارم

منی که خون بت‌های زیادی بر تبر دارم

ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 330 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چه فرقی می‌کند دنیا تو را پر داده یا من را
جدایی حاصلش مرگ است اگر از لاله، لادن را
***

کسی از دام چشم و موی تو بیرون نخواهد رفت
که من عمری‌ست سرگردانم این تاریک روشن را
***

تو را این قطره‌های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می‌پوساند آهن را
***

منم آن ایستگاهِ پیر و تنهایی که می‌داند
نباید دل سپُرد این عابرانِ گرمِ رفتن را
***

تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری
که پل‌ها خوب می‌فهمند معنای گذشتن را

حسین زحمتکش

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 377 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

با خنده کاشتی به دلِ خلق، کاش‌ها
با عشوه ریختی نمکی بر خراش‌ها
***
هرجا که چشم‌های تو افتاد فتنه‌اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاش‌ها
***
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش»ها
***
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا
دنیا پر است این همه از خوش تراش‌ها؟
***
از بس به ماه چشم تو پر میکشم، شبی
آخر پلنگ می‌شوم از این تلاش‌ها

حسین زحمتکش

 

 تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای دست برده در دل و دینم چه می‌کنی؟!
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 244 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفتم که مژده بخش دل خرم است این

مست از درم درآمد و دیدم غم است این

گر چشم باغ گریه‌ی تاریک من ندید

ای گل ز بی‌ستارگی شبنم است این

پروانه بال و پر زد و در دام خویش خفت

پایان شام پیله‌ی ابریشم است این

باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت

تنها نه من، گرفتگی عالم است این

ای دست برده در دل و دینم چه می‌کنی؟!

جانم بسوختی و هنوزت کم است این!

آه از غمت که زخمه‌ی بیراه می‌زنی

ای چنگی زمانه چه زیر و بم است این

یک دم نگاه کن که چه بر باد می‌دهی

چندین هزار امید بنی آدم است این

گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت

آری سیاه جامه‌ی صد ماتم است این

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 232 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله بسیار باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که دلسوزی کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت رازداری، دار باشد بهتر است

خانه‌ی بیچاره‌ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

حسین زحمتکش

 

 

تک درخت 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


من عاشق تنهایی‌ام، سرگشته شیدایی‌ام
جمعه 2 مهر 1395 ساعت | بازديد : 226 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

با من بگو تا کیستی، مهری؟ بگو؛ ماهی؟ بگو

خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن

دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو

گیرم نمی‌گیری دگر زآشفته‌ی عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو

گویی که دانم؛ پس مرو، گر آگه از راهی بگو

غم‌خوار دل ای مه نه‌ایی، از درد من آگه نه‌ایی

ولله نه‌ایی، بالله نه‌ایی، از دردم آگاهی بگو؟

بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده

آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟

من عاشق تنهایی‌ام، سرگشته شیدایی‌ام

دیوانه‌ی رسوایی‌ام، تو هرچه می‌خواهی بگو...

مهرداد اوستا

 

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شراب تلخ
جمعه 2 مهر 1395 ساعت | بازديد : 252 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

شراب تلخ می‌خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

 

  

تک درخت

 

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


قصه‌ی عشق من آوازه به افلاک رساند
جمعه 2 مهر 1395 ساعت | بازديد : 264 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

"سایه‌"ی سوخته دل، این طمع خام مبند

دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود؟

تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند

خوش‌تر از نقش توام نیست در آیینه‌ی چشم 

چشم بد دور، زهی نقش و زهی نقش پسند

خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن 

که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند

من دیوانه که صد سلسله بگسیخته‌ام 

تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند

قصه‌ی عشق من آوازه به افلاک رساند 

همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند

سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود 

اگر افتد به سرم سایه‌ی آن سرو بلند

 

هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)

  

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
جمعه 2 مهر 1395 ساعت | بازديد : 250 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غم خوش، به جهان از این چه خوش‌تر؟!

تو چه دادی‌ام که گویم که از آن به ام ندادی

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین

به از این در تماشا که به روی من گشادی

تویی آن که خیزد از وی همه خرّمی و سبزی

نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟

ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟

ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی

به سر بلندت ای سرو که در شب زمین کن

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه‌های معنی نرسد سخن، چه گویم؟

که نهفته با دل "سایه" چه در میان نهادی

هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)

 

  

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 560
:: بارديد ديروز : 669
:: بازديد هفته : 4197
:: بازديد ماه : 4115
:: بازديد سال : 19629
:: بازديد کلي : 280011
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری