گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
مثل فرشته‌ها شده‌ای احتیاط کن
شنبه 17 مهر 1395 ساعت | بازديد : 437 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

مثل فرشته‌ها شده‌ای احتیاط کن

زیبا و با صفا شده‌ای احتیاط کن

درهای بی‌قراری پروانه بسته نیست

ای غنچه‌ای که وا شده‌ای احتیاط کن

دیدم کسی که رد تو در باد می‌گرفت

در باد اگر رها شده‌ای احتیاط کن

از حالت نگاه تو احساس می‌شود

با عشق آشنا شده‌ای احتیاط کن

می‌ترسم از چشم بد این حسود‌ها

تفسیر رنگ‌ها شده‌ای احتیاط کن

وقتی طلوع می‌کنی از پشت پنجره

قابی پر از بلا شده‌ای احتیاط کن

چندیست من عاشق این زندگی شدم

حالا که جان ما شده‌ای احتیاط کن



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آن کشته که بردند به یغما کفنش را
یک شنبه 11 مهر 1395 ساعت | بازديد : 300 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

خون از مژه می‌ریخت به تشییع غریبش

آن نیزه که می‌برد سر بی‌بدنش را

پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد

با خار عوض کرد گل پیرهنش را

زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد

شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را

آغوش گشاید به تسلای عزیزان

یا خاک کند یوسف دور از وطنش را

خورشید فروزان شده در تیرگی شام

فاضل نظری



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 234 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت

نامهربان من که به ناز از برم گذشت

چون ابر نوبهار بگریم درین چمن

از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت

منظور من که منظره افروز عالمی است

چون برق خنده‌ای زد و از منظرم گذشت

آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم

آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت

دریای لطف بودی و من مانده با سراب

دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذست

منت‌کش خیال تو اَم کز سر کَرَم

همخوابه‌ی شبم شد و بر بسترم گذشت

جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک

دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت

خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید

هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت

صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت

خوش سایه روشنی است تماشای یار را

این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت | بازديد : 441 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم

اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد

که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم

شرمم از آینه‌ی روی تو می‌آید اگر نه

آتش آه به دل هست، نگویی که فسردم

تو چو پروانه‌ام آتش بزن ای شمع و بسوزان

من بی‌دل نتوانم که به گِردِ تو نَگَردم

می‌برندت دگران دست به دست ای گل رعنا

حیف من بلبل خوش خوان، که همه خار تو خوردم

تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم

غزلم قصه‌ی دردست که پرورده‌ی دردم

خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 275 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

  روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت

لحظه‌ای از غم ایام نیاسود که رفت

بنویسید از آغوش خدا آمده بود

هیچ‌کس هیچ نفهمید چرا آمده بود

بنویسید نفهمید کسی دردش را

هیچ‌کس درک نمی‌کرد رخ زردش را

بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت

در نگاهش اثر از حادثه‌ای مبهم داشت

بنویسید هوای دل او ابری بود

بنویسید که اسطوره‌ی بی‌صبری بود

بنویسید پرش لحظه‌ی پرواز شکست

بنویسید دلش را به دل پیچک بست

روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت

دور تا دور دلش یاس و اقاقی می‌کاشت

رج به رج فرش دلش را گره با خون می‌زد

شهرتش طعنه به رسوایی مجنون می‌زد

بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت

بنویسید که از عالم و آدم گله داشت

شعر جان‌سوزی اگر گفت، همه از دل بود

بنویسید که او پای دلش در گل بود

بنویسید که پروانه‌صفت سوخت پرش

بنویسید غمی بود به چشمان ترش

بنویسید که همواره غمی پنهان داشت

بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت

بنویسید جوان رفت کهنسال نبود

بنویسید اگر حرف نزد... لال نبود!

  

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو...
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 311 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو   ***   آشنای تو منم بر در بیگانه مرو

 شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من   ***   جانفشان تو منم در بر پروانه مرو

سوختی جان مرا آه مکن، اشک مریز   ***   از بر عاشق دلداده غریبانه مرو



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 328 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

                           ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم

عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم

                      گریه از مرغ سحر، خودسوزی از پروانه‌ها

                                          صد سرا ویرانه شد، تا ساختن آموختیم

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شمع دانی به دم مـرگ به پروانه چه گفت؟
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 3292 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

شمع دانی به دم مـرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشـق بیچاره فرامـوش شـوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
طـولی نکشد نیـز تـو خامـوش شـوی

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ماجراي يك عشق (مریم حیدرزاده)
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 639 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ماجراي يك عشق
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي‌ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي

كنار اتظارت تا سحرگاه
شبي همپاي پيچك‌ها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

 تمناي مرا ديدي و رفتي


شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه‌ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي


چه بايد كرد اين هم سرنوشتي‌ست
ولي دل را به چشمت هديه كردم
سر راهت كه مي‌رفتي تو آن را

به يك پروانه بخشيدي و رفتي

صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نمي‌دانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي

نسيم از جاده‌هاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
تو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي

عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي

تمام غصه‌هايم مثل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفتي

دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي درد عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پرسيدي و رفتي

تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي

دلم گلدان شب‌بوهاي روياست
پر است از اطلسي‌هاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي

تمام بغض‌هايم مثل يك رنج
شكست و قصه‌ام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي

غروب كوچه‌هاي بي‌قراري
حضور روشني را از تو مي‌خواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي

كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من مي‌دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي

نمي‌دانم چه مي‌گويند گل‌ها
خدا مي‌داند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گل‌ها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي

جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بن‌بست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي

شبي گفتي نداري دوست، من را
نمي‌داني كه من آن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي

هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهه‌هاي بي‌قراري
دل من را كشانيدي و رفتي

پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده‌هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي


 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 873
:: بارديد ديروز : 1467
:: بازديد هفته : 873
:: بازديد ماه : 14152
:: بازديد سال : 82454
:: بازديد کلي : 342836
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری