گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
کیسه پلاستیک یک انتشاراتی در آلمان با طرح گل به زبان فارسی
یک شنبه 30 مهر 1396 ساعت | بازديد : 285 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

کیسه پلاستیک یک انتشاراتی در آلمان که در عرصه آموزش زبان فعالیت می‌کند با طرح گل به زبان فارسی و شعار «فهمیدن همه دنیا»

دویچه وله



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 271 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی‌نشاط بهاری که بی‌رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست، لاله‌ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد

ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید

به یاد زلف نگونسار شاهدانِ چمن

ببین در آینه‌ی جویبار گریه‌ی بید

به دورِ ما که همه خون دل به ساغرهاست

ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟

چه جای من؟ که درین روزگارِ بی‌فریاد

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید

از این چراغ تواَم چشم روشنایی نیست

که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز

که هست در پی شام سیاه، صبح سپید

کِراست سایه درین فتنه‌ها امید امان؟

شد آن زمان که دلی بود در امان امید

صفای آینه‌ی خواجه بین کزین دَمِ سرد

نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
پنج شنبه 1 مهر 1395 ساعت | بازديد : 346 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری

بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل

جانب عشق عزیز است فرو مگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصال است، مجو آزارش



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


خداحافظ گل پونه
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 310 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه‌هام از عشق، چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه گل تنهای بی‌خونه
لالایی‌ها دیگه خوابی به چشمونم نمی‌شونه

یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند
یكی با دست نامردش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب‌های تو در تو، خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می‌باره از هر سو

خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم

نمی‌دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می‌دونی
تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه‌ای بودی، تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه، كه بارونی نمی‌تونه
طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

اگه گفتم خداحافظ، نه این‌که رفتنت ساده‌ست
نه این‌که میشه باور کرد دوباره آخر جاده‌ست
خداحافظ واسه این‌که نبندی دل به رؤیاها
بدونی بی‌تو و باتو، همینه رسم این دنیا

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 255 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند

دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی

 

فاضل نظری

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم- فاضل نظری
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 323 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم

از آن دو پنجره ما خیره می‌شدیم به هم 

 ***

به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج

چنان دو نیمه‌ی سیبی که هر دو نیم به هم

 ***

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب

من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم

 ***

شبیه یکدگریم و چقدر دل‌گیر است

شبیه بودن گل‌های بی‌شمیم به هم

 ***

من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم

من و تو کوه شدیم و نمی‌رسیم به هم

 ***

بیا شویم چو خاکستری رها در باد

من و تو را برساند مگر نسیم به هم

 

 

فاضل نظری

 

تک درخت

 

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


خودت بخواه که این انتظار سر برسد
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 310 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست

ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست

***

چنان که یخ‌زده تقویم‌ها، اگر هر روز

هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

***

به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنند

برای کشتن حلاج، دار کافی نیست

***

گل سپیده به دشت سپید می‌روید

سپیدبختی این روزگار کافی نیست

***

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست


فاضل نظری

 



|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1


دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 375 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

 

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 دور از تو، من سوخته در دامن شب‌ها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم 

 فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 280 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

درد خودبینی

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست
درد خودبینی است می‌دانم تـو را تقصیر نیست
کـوزه‌ی دربسته در آغوش دریـا هم تهی است
در گل خـشک تــو دیگر فرصت تغییر نیست
شــیر وقـتی در پی مـردار باشــد مرده است
شیر اگر همــسفره‌ی کفتـار باشد، شیر نیست
اولیـن شـرط مـعلم بودن عـاشـق بودن است
شیخ این مجلس کهن‌سال است اما پیر نیست
در پشــیمانی چـراغ معـرفـت روشن‌تر است
تـوبـه کـن! هـرگز برای توبه کردن دیر نیست
هــمچنان در پــاسخ دشـنام می‌گـویم سلام
عـاقلان دانـنــد دیـگر حاجـت تفسیر نیست
باز اگـر دیوانـه‌ای سـنگی به من زد شاد باش
خـاطـر آییـنه‌ی مـا از کـسی دلگـیر نیـست

فاضل نظری



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چشم هارا باید شست...جور دیگر باید دید
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 255 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می‌چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می‌پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره‌ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه ده‌شاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفس‌هاست
هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است

چه اهمیت دارد
گاه اگر می‌رویند
قارچ‌های غربت؟

من نمی‌دانم
كه چرا می‌گویند: اسب حیوان نجیبی است، كبوتر
زیباست‌.
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست‌؟
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست‌، جور دیگر باید دید!

واژه ها را باید شست!
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد

چترها را باید بست‌
زیر باران باید رفت
فكر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت‌
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست‌
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی كرد
زیر باران باید چیز نوشت‌، حرف زد، نیلوفر كاشت
زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت‌ها را بکنیم
آب در یک قدمی است...


سهراب سپهری

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 314 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند

گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست

پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام

صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه

تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد

قيمت لب‌هاي سرخت روزگاري بشكند

فاضل نظری

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


کـار مــده نفـس تـبـه‌کــار را (پروین اعتصامی)
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 336 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

کـار مــده نفـس تـبـه‌کــار را             در صف گل جا مده این خار را

کشته نکـو دار که مـوش هـوی             خورده بسی خوشه و خـروار را

چرخ و زمین بنده‌ی تدبیـر تست            بنـده مـشـو درهـم و دینـار را

همـسر پـرهیـز نـگـردد طـمـع            بـا هـنـر انـبـاز مکـن عـار را

ای که شـدی تـاجـر بازار وقت            بنـگـر و بـشنـاس خـریـدار را

چرخ بدانست که کار تو چیست            دید چـو در دسـت تـو افزار را

بـار وبـال است تـن بـی‌تمـیز            روح چـرا می‌کشـد این بـار را

کـم دهـدت گـیـتی بسـیاردان           به که بسنجـی کـم و بسیـار را

تـا نـزنـد راهــروی را بـپـای           بـه کـه بکـوبنـد سـر مـار را

خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن           پاره کن این دفتـر و طـومار را

هیچ خـردمند نپـرسـد ز مست           مـصـلحـت مـردم هـشیـار را

روح گـرفتار و بفکــر فــرار            فکـر همـیـن است گـرفتـار را

آیـنـه‌ی تسـت دل تـابـنــاک           بسـتر از ایـن آیـنـه زنـگـار را

دزد بر این خانه از آنرو گذشت          تـا بـشـنـاسـد در و دیـوار را

چرخ یکی دفتر کردارهـاسـت           پیشـه مکـن بیـهـده کـردار را

دست هنـر چید، نه دست هوس         میـوه‌ی ایـن شاخ نگـونسار را

رو گهری جوی که وقت فروش          خـیـره کـنـد مـردم بـازار را

در همه جا راه تو هموار نیست           مسـت مپـوی این ره هموار را



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روز هجران و شب فرقت یار
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 302 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود

شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل

صبح اميد که بد معتکف پرده غيب

آن پريشانی شب‌های دراز و غم دل

باورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز

ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد

در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را

زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

گو برون آی که کار شب تار آخر شد

همه در سايه گيسوی نگار آخر شد

قصه غصه که در دولت يار آخر شد

که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد

شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


مشخصات جنس بلوط
دو شنبه 15 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 588 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

لينه گياهشناس سوئدی در کتاب (plantarum spieces) علاوه بر معرفی و نامگذاری جنس بلوط گونه های زير را نيز برای اولين بار در دنيا نام‌گذاری کرده است:

Quercus   L.                                                 

Quercus  robur   L

 Quercus  aegilops   L.   

Quercus  petraea  L.

Quercus ilex   L.                                     

 

دكتر كريم جوانشير در رساله‌ی دكتراي خود كه به زبان فرانسه مي­باشد نمونه­هاي بسياري از بلوط­هاي ايران را جمع‌آوري وشناسايي كرده و تعداد 27 گونه از اين جنس را براي ايران معرفي كرده است كه از اين تعداد 13گونه آن براي دنيا جديد مي­باشد. دكتر جوانشير براي گونه مازودار دو واريته مشخص كرده و پراكنش اين گونه را در ارتفاع 1100تا 1700 متري مي‌داند.

 

بقیه در ادامه مطلب....



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
شنبه 26 تير 1395 ساعت | بازديد : 432 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 گله‌ی یار دل آزار

 

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا       خبـر از سرزنش خـار جفا نیست ترا

رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست ترا       التفاتـی بــه اسیــران بـلا نیست ترا

ما اسیـر غم و اصلا غم ما نیست ترا       با اسیر غم خود رحم چـرا نیست ترا

فارغ از عاشـق غمناک نمی‌باید بــود

جان مـن اینهمه بی‌باک نمی‌یابد بـود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی    همـره غیــر بـه گلگشت گلسـتان باشـی

هـر زمان با دگری دست و گریبان باشـی    زان بیندیش کـه از کـرده پشیـمان باشـی

جمـع با جمـع نباشنـد و پریشـان باشـی    یـاد حیرانـی مـا آری و حیــران باشــی

ما نباشیم که باشـد که جفای تو کشـد

به جفا سازد و صد جور برای تو کشد

شـب به کاشانه‌ی اغیار نمی‌باید بـود       غیر را شمع شب تار نمـی‌باید بــود

همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود       یـار اغـیـار دل‌آزار نـمی‌بـایـد بـــود

تشنه‌ی خـون من زار نمـی‌باید بـود       تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بـود

مـن اگـر کشته شـوم باعث بدنامـی تست

موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست

دیگـری جـز تـو مـرا اینهمه آزار نکـرد     جز تو کس در نظر خلـق مرا خوارنکرد

آنچه کردی تـو بمن هیـچ ستمکار نکرد     هیچ سنگین‌دل بیدادگـر ایـن کار نکـرد

ایـن ستم‌ها دگـری با مـن بیمـار نکـرد     هیـچ‌کـس این‌همـه آزار مـن زار نکـرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من

مـردم، آزار مـکـش از پـی آزردن مـن

جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است    بر سـر راه تو چـون خاک فتادن غلط است

چشم امیـد به روی تـو گشـادن غلط است     روی پـر گرد به راه تـو نهـادن غـلط است

رفتن اولاست ز کوی تو، ستادن غلط است     جان شیریـن به تمنـای تـو دادن غلط است

تـو نه آنـی کـه غـم عاشـق زارت باشــد

چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشـد

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست        عاشق بـی‌سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست        خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفـای تـو بدینسانم و تدبیری نیست       چه توان کرد پشیمانـم و تدبیـری نیست

شرح درماندگی خـود به کـه تقریـر کنم

عاجزم چاره‌ی من چیست چه تدبیر کنم

نخــل نـوخیـز گلستان جهـان بسیـار است   گـل ایـن بــاغ بسی، سرو روان بسیار است

جان من همچو تو غارتگر جان، بسیار است   تُـرک زرین کمـر مـوی میـان بسیـار اسـت

با لب همچـو شکـر تنگ دهـان بسیار است   نه که غیر ازتو جوان نیست، جوان بسیار است

دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند

قصـد آزردن یـاران مـوافـق نکنـد

مدتی شـد که در آزارم و می‌دانی تـو       به کمنـد تـو گرفتـارم و می‌دانـی تـو

از غـم عشق تو بیمـارم و می‌دانی تـو      داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو

خـون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو       از برای تو چنین زارم و می‌دانـی تـو

از زبان تـو حدیثـی نشنودم هـرگـز

از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت       دست بر دل نهم و پا بکشم از کـویت

گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سـویت      نکـنـم بـار دگــر یـاد قـد دلجـویـت

دیده پوشم ز تمـاشـای رخ نیکـویـت      سخنی گویم و شرمنده شوم از رویـت

بشنو این پند و مکن قصد دل‌آزرده‌ی خویش

ورنه بسیار پشیمان شـوی از کرده‌ی خـویش

چند صبح آیم و از خاک درت شام روم       از سر کـوی تو خـودکـام به ناکـام روم

صـد دعـا گویم و آزرده به دشنـام روم       از پی‌ات آیـم و بـا مـن نشـوی رام روم

دور دور از تـو منِ تیـره سرانجـام روم      نبود زهـره که همـراه تو یک گـام روم

کس چرا این‌همه سنگین دل و بدخو باشد

جان من این روشی نیست که نیکـو باشـد

از چه با مـن نشوی یار چه می‌پرهیـزی     یار شـو بـا مـن بیمـار چـه می‌پرهیـزی

چیست مانـع ز من زار چـه می‌پرهیـزی     بگشا لعـل شکـر بـار چــه می‌پرهیـزی

حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی    نـه حدیثـی کنـی اظهـار چـه می‌پرهیـزی

کـه تـو را گفت به ارباب وفـا حـرف مزن

چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن

درد من کشته‌ی شمشیر بـلا مـی‌داند       سـوز من سـوخته داغ جفـا مـی‌دانـد

مسکنـم ساکن صحرای فنا مـی‌دانـد       همه کس حال من بی‌سر و پا می‌دانـد

پاکبـازم همه کس طـور مـرا می‌دانـد      عاشقی همچو منت نیست خدا می‌داند

چاره‌ی من کن و مگذار که بیچاره شوم

سر خود گیرم و از کـوی تو آواره شوم

از سر کـوی تو با دیده‌ی تر خواهم رفت      چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظـر می‌کنی از پیش نظر خواهـم رفت      گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت      نیست بازآمـدنم باز اگـر خـواهـم رفـت

از جـفـای تـو مـن زار چـو رفتـم، رفتـم

لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم

چنـد در کـوی تو با خـاک برابر باشـم     چنـد پامـال جفای تـو ستمـگـر باشـم

چند پیش تو، به قدر از همه کم‌تر باشم     از تو چند ای بت بدکیش مکـدر باشـم

مـی‌روم تا بـه سجـود بت دیگـر باشـم     باز اگر سجده کنم پیش تو کافـر باشـم

خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی

طاقتم نیست از این بیش تحمـل تا کی

سبـزه دامـن نسـرین تورا بنـده شـوم       ابتـدای خط مشکین تـورا بنـده شـوم

چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم       گـره ابـروی پرچیـن تـورا بنـده شـوم

حرف ناگفتن و تمکین تورا بنده شوم       طـرز محبوبـی و آیین تورا بنده شـوم

الله، الله، ز که این قاعـده اندوختـه‌ای

کیست استاد تو اینها ز کـه آموخته‌ای

این‌همه جـور که مـن از پـی هم می‌بینم      زود خـود را به سـر کـوی عـدم می‌بینم

دیگران راحت و من این‌همه غم می‌بینم      همه کس خـرم و مـن درد و الم می‌بینم

لطف بسیـار طمـع دارم و کـم مـی‌بینم      هـستـم آزرده و بسیـار ستـم مـی‌بینـم

خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر

حرف آزرده درشتانه بـود، خرده مگیر

آنچنان باش که مـن از تـو شکایت نکنم     از تـو قطـع طمـع لطف و عنایت نکنم

پیش مـردم ز جفـای تـو حکایت نکنم      همـه جـا قصه‌ی درد تــو روایت نکنم

دیگـر ایـن قصه بـی حد و نهایت نکنم     خویش را شهره هـر شهر و ولایت نکنم

خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است

سوی تو گوشه چشمی ز تو گاهی سهل است

 

وحشی بافقی

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش؛ گاهی...
پنج شنبه 17 تير 1395 ساعت | بازديد : 615 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش.

گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچهای میرسی که ماه را بر لبانت مینشاند.

 

 

 


موضوعات مرتبط: عکس , , پیامک , , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


عید فطر 95 مبارک
چهار شنبه 16 تير 1395 ساعت | بازديد : 500 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

تا که چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است...........مـاه مهمانـی تمـام و مه‌نگارم رفته است

با گـل ایـن بـوستـان تازه انسـی داشتـم............گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است

 

رمضان ميرود،اي كاش صفايش نرود        سحر و جوشن و قرآن و دعايش نرود
كاشكي پرشده باشددلم از نور سحـر         همره روزه و افطـار، نوايش نــرود

***

خدایا

عید  است و دلم خانه ویرانه، بیا

این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا

 یک ماه تمام مهیمانت بودیم

یک روز به مهمانی این خانه بیا

 


موضوعات مرتبط: , پیامک , , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


نو بهار
جمعه 28 اسفند 1394 ساعت | بازديد : 446 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
نوروز مبارک

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تصاویر خیره کننده گل ها- سری 3
پنج شنبه 12 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 1003 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

بقیه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: عکس , , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تصاویر خیره کننده گل ها- سری 2
پنج شنبه 12 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 1257 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

بقیه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: عکس , , ,

|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1


تصاویر خیره کننده گل ها- سری 1
چهار شنبه 11 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 998 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس                       که نه هر کو ورقی خواند معانی داند

حافظ

برای دیدن همه تصاویر به ادامه مطلب بروید...


موضوعات مرتبط: عکس , , ,

|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1


در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم (رهی معیری)
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 1832 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای

آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را

تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم

خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم

غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام

من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی

چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

رهی معیری

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


داریم شعله‌ای که ملایم تر از گل است...(سلیم تهرانی)
جمعه 6 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 646 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

داریم شعله‌ای که ملایم تر از گل است
پروانه‌ای نسوخته است از چراغ ما

سلیم تهرانی



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آب را گل نکنیم (سهراب سپهری)
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 597 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 

آب را گل نکنیم

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.

یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.

یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالادست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان،

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.

ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.

بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.

غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.

گل نکردندش، ما نیز

آب را گل نکنیم.

 

سهراب سپهری



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


غزل "گل بی رخ یار خوش نباشد" حافظ
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت | بازديد : 429 | نويسنده : ارشیا | ( نظرات )



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 208
:: بارديد ديروز : 0
:: بازديد هفته : 509
:: بازديد ماه : 4444
:: بازديد سال : 15569
:: بازديد کلي : 275951
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری