گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت |
بازديد : 255 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دکتر لعبت گرانپایه با انجام ۵۴ هزار ویزیت و ۱۵۰۰ جراحی رایگان در مناطق محروم جایزه جهانی گوهرشاد را از آن خود کرد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 364 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
گنج نهانی اما چندین طلسم داری
هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله
تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
چیزی که از رگ من خون میچکید کردم
فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
کردم محاسن خود دستار خوان راهت
تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
در چار میخ دنیا مضطر بماندهام من
گر وارهانی از خود دانم که میتوانی
عطار بینشان شد از خویشتن بهکلی
بویی فرست او را از کنه بینشانی
عطار
برچسبها:
عطار ,
جان ,
چار میخ ,
دنیا ,
قطعه ,
محاسن ,
دستار ,
فانی ,
رگ ,
خون ,
عقل و جان ,
گنج ,
طلسم ,
جهانی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 502 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
باد انداخته در سر، هوس پنجرهات را
تا که با خود ببرد گوشه ایاز خاطرهات را
کوهها تشنهی موسیقی زیبای کلامت
بتکان بغض فرو ماندهی درحنجرهات را
باد بیتاب تر از قبل شده تا که بگیرد
سر موهای پریشان گره در گرهات را
عشق ای دشت بلاخیز نشد در همهی عمر
یک دل سیر، ببینم همهی منظرهات را؟
مثل یک جنگل خاموش پر از راز جهانی
کاش میشد که بگردم همهی گسترهات را
به خدا حوصلهای نیست که دیگر بکشانم
بار سنگین و نفسگیر غم و دلهرهات را
من سر راه تو سبزم، همه جا در همه احوال
کم بگو، میجود آخر پدرم خرخرهات را
گرگِ اندوهِ نبودِ تو رسیده است لب چاه
ای زلیخا برسان زود سر قرقره ات را
عمرت از نیمه گذشته است تو ای شاعر عاشق
بس کن این عاشقی لعنتی مسخرهات را
برچسبها:
جنگل خاموش ,
حمدالله لطفی ,
باد ,
هوس ,
پنجره ,
ایاز ,
خاطره ,
کوه ,
تشنه ,
موسیقی ,
بغض ,
حنجره ,
عشق ,
دشت ,
سیر ,
منظره ,
جهانی ,
خدا ,
دلهره ,
سبز ,
احوال ,
عمر ,
شاعر ,
عاشق ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1389 ساعت |
بازديد : 2127 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفـت با ســرگشتهای در کوه و دشـت
تک درختـی خستــــه از اندوه دشت
ای نشستـه در پنــــاه سایـــهام خستـــهای دشـــت را مـن دایهام
در پناه من تو را آرامـــــش است و زغـــم طوفان تـو را آسـایش است
گر بمیـرم من جهانـی مــرده است گرچــه گویی بیزبانی مـــرده است
آب را مـن در زمیــن جوشان کنـم خـاک را من بـر زمیـن پر جـان کنـم
گفت با او تـک درخـت سبـز و پـاک بـرگ سبـزی هست مـرگ آب و خـاک
هر که کشت انـدر بیابان یـک نهـال بــاد او را شـــــادی دل بـیزوال
این درختـانند همچــون خاکیــان دسـتها برکــردهاند از خاکــــدان
بـا زبان سبــــز و بـا دسـت دراز از ضمیــر خـــاک مـیگوینــد راز
سـوی خلقان صـد اشــارت میکنند آن که گـوش هستش عبـادت میکـنند
تیـــزگـوشان راز ایشــان بشنوند غـافـــلان آواز ایشــان نشنـونـد
از ازل خالــــق چو ایـن بنیاد کرد از درختــان ملک جــان آباد کــرد
از درختان چشمه میجوشـد ز خـاک از درختــان لالـه گردد سینـه چـاک
ای که میبینی جهــــان را برمدار
شـد جهـان از سبـزه زاران برقـرار
برچسبها:
مولوی ,
تک درخت ,
سبز و پاک ,
گر بمیرم ,
جهانی ,
مرده است ,
بی زبانی ,
آب ,
خاک ,
سبزه ,
,
|
امتياز مطلب : 7
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|