گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا
سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 276 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

  ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا

مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا

قصد من از حیات، تماشای چشم توست

ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا

چشم حسود کور، سخن با کسی مگو

از من نشان بپرس ولی‌ بی‌نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن

بی‌ آنکه دلبری کنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده‌ای

ای راهزن دوباره به این کاروان بیا

فاضل نظری

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


قصد من از حیات، تماشای چشم توست
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 299 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا

مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا

قصد من از حیات، تماشای چشم توست

ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا

چشم حسود کور، سخن با کسی مگو

از من نشان بپرس ولی‌ بی‌نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن

بی‌آن‌که دلبری کنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده‌ای

ای راهزن دوباره به این کاروان بیا

فاضل نظری

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 251 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

 

باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای

بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

 

روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو

خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

 

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی

بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

 

من همگی تراستم مست می وفاستم

با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

 

ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام

او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

 

ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو

گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

 

نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای

چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن

 

کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد

ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

 

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو

گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

 

هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو

کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

 

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا

گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

 

باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو

باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

 

باده عام از برون باده عارف از درون

بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

 

از تبریز شمس دین می‌رسدم چو ماه نو

چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

 

مولانا

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای جان جان جانم تو جان جان جانی
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 340 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

 

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

 

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

 

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

 

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

 

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

 

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

 

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

 

عطار بی‌نشان شد از خویشتن به‌کلی

بویی فرست او را از کنه بی‌نشانی

 

عطار

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو...
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 286 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو   ***   آشنای تو منم بر در بیگانه مرو

 شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من   ***   جانفشان تو منم در بر پروانه مرو

سوختی جان مرا آه مکن، اشک مریز   ***   از بر عاشق دلداده غریبانه مرو



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


عشق
یک شنبه 14 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 289 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

عشق باز آی که جانی به تنم باز آید...

شهریار

برچسب‌ها: عشق , شهریار , جان , تن , بازآی , ,


|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


امشب از دردی حکایت می‌کنم
جمعه 18 تير 1395 ساعت | بازديد : 2592 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

امشب از دردی حکایت می‌کنم
از دل از ماندن شکایت می‌کنم

***

اه، از این روزگار بدسرشت
سرنوشتم را چه نازیبا نوشت

***

کاروانی از بهار این‌جا گذشت
قسمت من حسرت و افسوس گشت

***

آسمانی از پرستو رفته است
روزهای پر هیاهو رفته است

***

زخم‌ها برمن تبسم کرده‌اند
آرزوها راه را گم کرده‌اند

***

مرغ روحم با نشستن خو گرفت
ماند در کنج قفس تا بو گرفت

***

زخم‌ها امشب فراموشم کنید

شعله‌های مرگ خاموشم کنید

***

شب کنارم خیمه زد، اندوه ماند
آفتابم باز پشت کوه ماند

***

کاش امشب خنده‌ها جان می‌گرفت
ماجرای درد پایان می‌گرفت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


اشعار ناب مولانا
دو شنبه 14 تير 1395 ساعت | بازديد : 380 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

رفتم به طبيب جان گفتم که ببين دستم
هم بي‌دل و بيمارم هم عاشق و سرمستم

گفتا که نه تو مردي گفتم که بلي اما
چون بوي توام آمد از گور برون جستم
***

آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

***

اين بار من يک بارگي در عاشقي پيچيده‌ام
اين بار من يک بارگي از عافيت ببريده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام با چيز ديگر زنده‌ام
عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده‌ام



مولانا

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


اگر بی تو بر افلاکم، چو ابر تيره غمناکم (مولانا)
جمعه 11 تير 1395 ساعت | بازديد : 416 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دگرباره بشوريدم، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را، نمي‌دانم به جان تو

من آن ديوانه‌ي بندم، که ديوان را همي‌بندم
زبان عشق مي‌دانم، سليمانم به جان تو

چو تو پنهان شوي از من، همه تاريکي و کفرم
چو تو پيدا شوي بر من، مسلمانم به جان تو

چو آبي خوردم از کوزه، خيال تو در او ديدم
وگر يک دم زدم بي‌تو، پشيمانم به جان تو

دگرباره بشوريدم، بدان سانم به جان تو
که هر بندي که بربندي، بدرّانم به جان تو

اگر بي‌تو بر افلاکم، چو ابر تيره غمناکم
وگر بي‌تو به گلزارم، به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت، سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر، که ويرانم به جان تو

تو عيد جان قرباني و پيشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خويشم، که قربانم به جان تو

مولانا

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


زهی نوش لب لعلت حیات جاودان من
پنج شنبه 10 تير 1395 ساعت | بازديد : 603 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 

زهی نوش لب لعلت حیات جاودان من

 به دندان می‌گزی لب را چه می‌خواهی ز جان من

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم
یک شنبه 6 تير 1395 ساعت | بازديد : 555 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم
وانگه همه بت‌ها را در پيش تو بگدازم
صد نقش برانگيزم با روح درآميزم
چون نقش تو را بينم در آتشش اندازم
تو ساقي خماري يا دشمن هشياري
يا آنکه کني ويران هر خانه که مي سازم
جان ريخته شد بر تو آميخته شد با تو
چون بوي تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو مي گويد
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بي‌توست خراب اين دل
يا خانه درآ جانا يا خانه بپردازم

مولانا



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


دلی بی آرزو...(رهی معیری)
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 519 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گـر چـه روزی تیــره تـر از شــام غم باشد مـرا
در دل روشــن صفــای صبحــدم بــاشـد مـرا
زرپرستـی خـواب راحـت را ز نرگس دور کـرد
صـرف عشـرت می‌کنـم گـر یک درم باشد مـرا
خـواهش دل هـر چـه کمتر شـادی جـان بیشـتر
تا دلـی بـــی آرزو باشـــد چــه غــم باشد مرا
در کـنار مـن ز گــرمی بــر کنـاری ای دریـــغ
وصـل و هجران غـم و شادی به هـم باشد مرا...
رهی معیری

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


غزل زیبای: تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست...(حافظ)
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 520 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 

تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست

چشم جادوی تو خود عين سواد سحر است

در خم زلف تو آن خال سيه دانی چيست

زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار

دل من در هوس روی تو ای مونس جان

همچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاست

سايه قد تو بر قالبم ای عيسی دم

آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت

حافظ گمشده را با غمت ای يار عزيز

 دل سودازده از غصه دو نيم افتادست

 ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست

 نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست

 چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست

 خاک راهيست که در دست نسيم افتادست

 از سر کوی تو زان رو که عظيم افتادست

 عکس روحيست که بر عظم رميم افتادست

 بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست

 اتحاديست که در عهد قديم افتادست 

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای یار ما عیار ما (مولوی)
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 491 | نويسنده : رامین | ( نظرات )


ای یوسف خوشنام ما، خوش می روی بر بام ما
ای در شکسته جام ما،  ای بر دریده دام ما
ای نور ما، ای سور ما، ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما، تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما
ای یار ما، عیار ما، دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل، جان می دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل، ای وای دل ای وای ما



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


غزل:خم زلف تو دام کفر و دین است (حافظ)
سه شنبه 3 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 698 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

خم زلف تو دام کفر و دین است

ز کارستان او یک شمه این است

جمالت معجز حسن است لیکن

حدیث غمزه‌ات سحر مبین است

ز چشم شوخ تو جان کی توان برد

که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشم سیه صد آفرین باد

که در عاشق کشی سحرآفرین است

عجب علمیست علم هیئت عشق

که چرخ هشتمش هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کید زلفش ایمن

که دل برد و کنون دربند دین است

حافظ



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آمده‌ام كه سـر نهم عشـق تـو را به سـر بـرم (مولوی)
جمعه 30 مرداد 1394 ساعت | بازديد : 560 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

آمده‌ام كه سـر نهم عشـق تـو را به سـر بـرم

ور تـو بگوئيم كه ني، ني شكنـم شكـر بـرم

آمـده‌ام چو عقل و جان از همه ديده‌ها نهـان

تا سـوي جـان و ديدگان مشعله‌ي نظـر بـرم

آمـده‌ام كه ره زنـم بـر سـر گنـج شـه زنـم

آمـده‌ام كـه زر بــرم، زر نبــرم خبــر بـرم

گـر شكنـد دل مـرا جان بدهـم به دلشكـن

گـر ز سـرم كله بـرد، من زميان كمـر بـرم

اوست نشسته در نظـر، من به كجا نظر برم

اوست گرفته شهر دل من به كجا سفر  برم

آن‌كه ز زخـم تيـر او كـوه شكاف مي‌كنـد

پيـش گشـاد تيـر او واي اگـر سپـر بـرم

آن‌که ز تاب روی او نـور صفا به دل کشد

وانکه ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

در هوس خيـال او همچـو خيـال گشتـه‌ام

وز سـر رشك نـام او نـام رخ قمــر بـرم

اين غزلم جواب آن باده كه داشت پيش من

گفت بخور نمي‌خوري پيش كسي دگر برم

مولوی

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ابیاتی زیبا و کم نظیر از رهی معیری
شنبه 20 تير 1394 ساعت | بازديد : 1731 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

"رهی معیری"

***

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 106
:: بارديد ديروز : 0
:: بازديد هفته : 407
:: بازديد ماه : 4342
:: بازديد سال : 15467
:: بازديد کلي : 275849
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری