گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
خیال آمدنت دیشبم به سر می‌زد
شنبه 17 مهر 1395 ساعت | بازديد : 460 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

خیال آمدنت دیشبم به سر میزد

نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت 

خیال روی تو نقشی به چشم تر میزد

شراب لعل تو میدیدم و دلم میخواست

هزار وسوسهام چنگ در جگر میزد

زهی امید که کامی از آن دهان میجست

زهی خیال که دستی در آن کمر میزد

دریچهای به تماشای باغ وا میشد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر میزد

تمام شب به خیال تو رفت و می‌دیدم

که پشت پرده‌ی اشکم سپیده سر می‌زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت 

خیال روی تو نقشی به چشم تر میزد

شراب لعل تو میدیدم و دلم میخواست

هزار وسوسهام چنگ در جگر میزد

زهی امید که کامی از آن دهان میجست

زهی خیال که دستی در آن کمر میزد

دریچهای به تماشای باغ وا میشد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر میزد

تمام شب به خیال تو رفت و می‌دیدم

که پشت پرده‌ی اشکم سپیده سر می‌زد

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 286 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند

کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود

که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

 

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


خودت بخواه که این انتظار سر برسد
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 323 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست

ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست

***

چنان که یخ‌زده تقویم‌ها، اگر هر روز

هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

***

به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنند

برای کشتن حلاج، دار کافی نیست

***

گل سپیده به دشت سپید می‌روید

سپیدبختی این روزگار کافی نیست

***

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست


فاضل نظری

 



|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1


ماجراي يك عشق (مریم حیدرزاده)
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 635 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ماجراي يك عشق
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي‌ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي

كنار اتظارت تا سحرگاه
شبي همپاي پيچك‌ها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

 تمناي مرا ديدي و رفتي


شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه‌ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي


چه بايد كرد اين هم سرنوشتي‌ست
ولي دل را به چشمت هديه كردم
سر راهت كه مي‌رفتي تو آن را

به يك پروانه بخشيدي و رفتي

صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نمي‌دانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي

نسيم از جاده‌هاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
تو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي

عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي

تمام غصه‌هايم مثل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفتي

دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي درد عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پرسيدي و رفتي

تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي

دلم گلدان شب‌بوهاي روياست
پر است از اطلسي‌هاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي

تمام بغض‌هايم مثل يك رنج
شكست و قصه‌ام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي

غروب كوچه‌هاي بي‌قراري
حضور روشني را از تو مي‌خواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي

كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من مي‌دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي

نمي‌دانم چه مي‌گويند گل‌ها
خدا مي‌داند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گل‌ها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي

جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بن‌بست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي

شبي گفتي نداري دوست، من را
نمي‌داني كه من آن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي

هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهه‌هاي بي‌قراري
دل من را كشانيدي و رفتي

پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده‌هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي


 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 498
:: بارديد ديروز : 7
:: بازديد هفته : 557
:: بازديد ماه : 3197
:: بازديد سال : 71499
:: بازديد کلي : 331881
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری