گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 441 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
شرمم از آینهی روی تو میآید اگر نه
آتش آه به دل هست، نگویی که فسردم
تو چو پروانهام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بیدل نتوانم که به گِردِ تو نَگَردم
میبرندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان، که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصهی دردست که پروردهی دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
هوشنگ ابتهاج ,
سایه ,
آشنا ,
بیگانه ,
عاشقانه ترین اشعار ,
شعر دلتنگی ,
پروانه ,
شمع ,
غزل ,
طبیب ,
بیمار ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 4 مهر 1390 ساعت |
بازديد : 447 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
***
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری
***
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستارهاي است باری
***
دل من، چه حيف بودی! كه چنين زكار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
***
نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری
***
همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد
دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري
***
سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشتهست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری
***
به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری
***
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری
***
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری
***
سر بىپناه پيری به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری
***
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
غریب ,
دل ,
غم ,
غمگسار ,
انتظار ,
عمر ,
تک درخت ,
هوشنگ ابتهاج ,
سایه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 308 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
میگویم اما درد دل سر بستهتر بهتر
بغض گلوی مردها نشکستهتر بهتر
***
وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد
مردی که پیشت مینشیند خستهتر بهتر
***
در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را
ابروی تو هر قدر نا پیوستهتر بهتر
***
سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صد دستهتر بهتر
***
از دور میآیی و شعرم بند میآید
موی تو وا باشد، دهانم بستهتر بهتر
حسین زحمتکش
تک درخت
برچسبها:
حسین زحمتکش ,
غزل ,
شعر عاشقانه ,
بغض گلو ,
چای ,
چشم ,
کاردانی ,
مو ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 321 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را
آدمی نیست که نشناخته رسوایی را
***
یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد
تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را
***
باید از هرچه دوات است سیامشق کند
میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را
***
با چه حالی به تماشا بنشینم امشب
این به هم ریخته گیسوی تماشایی را
***
تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی
مفتخر میکنی امشب من و تنهایی را
حسین زحمتکش
تک درخت
برچسبها:
لب سرخ ,
تب ,
حوا ,
یوسف مصری ,
میرعماد ,
چلیپا ,
گیسو ,
غزل ,
تنهایی ,
حسین زحمتکش ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 4 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 208 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مرا كشتند و تن كردند رخت سوگ يارانم
برايم مضحك است آه و فغان سوگوارانم
***
قطارى كهنهام اما چه جاى شِكوه از مردم
شكسته شيشهام را لطف سنگ هم قطارانم
***
تو را با ديگران مىبينم و در صبر مىسوزم
كىام من روزهدارى در ميان روزهخوارانم
***
به تو اصلا نمىآيم، به تو اى خوبى مطلق
كنار تو چنان عكس رضا خان در جمارانم
***
تو هم نه، ديگرى با چشم مستش مىكشد ما را
اميد زنده ماندن نيست، شمعى زير بارانم
حسین زحمتکش
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 332 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صجبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشتهی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله هر عندلیب نیست
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 336 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
این شعر بسیار زیبا را حتما بخونید. پشیمون نمیشید.
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بیگدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که میخواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خوابآلودگی دارد مسیر مستقیـم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشم پنجره، دیوار باشد بهتر است
بوسه با اکراه، شیرینتر از آغوش رضاست
گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است
بوسههای مخفیانه غالبا شیرینترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
شکوههای کهنه اما چون لحافی چرکمُرد
بعد از این هم گوشهی انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 288 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پردهی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بیعشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوختهی ما به چه کارش میخورد
که چو برق آمد و در "خشک و تر" ما زد و رفت
رفت و از گریهی توفانیام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانهی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
نازنین ,
غمکده ,
کنج تنهایی ,
خواب خورشید ,
چشم ,
شب یلدا ,
درد بی عشقی ,
آتش شوق ,
شکیبا ,
خرمن ,
برق ,
گریه توفانی ,
خدایا ,
دریا ,
سایه ,
غزل عاشقانه ,
شعر دلتنگی ,
هوشنگ ابتهاج ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 231 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سفر سودی ندارد، من پرستویی گرفتارم
نه با تور و قفس، با تار گیسویی گرفتارم
کسی حرف مرا باور نخواهد کرد اگر روزی
بگویم شیرم و در چنگ آهویی گرفتارم
سرِمویی کسی هرگز پریشانم نکرد اما
ببین حالا چه آسان با سر مویی گرفتارم
منم شاهی که ماتش کردهاند و خوب میدانم
قدم بردارم از این خانه به هر سویی گرفتارم
شبیه کشتی بیلنگری بازیچهی موجم
چنان بدخوابم و هر شب به پهلویی گرفتارم
منی که خون بتهای زیادی بر تبر دارم
ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم
حسین زحمتکش
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 3 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 348 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چه فرقی میکند دنیا تو را پر داده یا من را
جدایی حاصلش مرگ است اگر از لاله، لادن را
***
کسی از دام چشم و موی تو بیرون نخواهد رفت
که من عمریست سرگردانم این تاریک روشن را
***
تو را این قطرههای اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام میپوساند آهن را
***
منم آن ایستگاهِ پیر و تنهایی که میداند
نباید دل سپُرد این عابرانِ گرمِ رفتن را
***
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری
که پلها خوب میفهمند معنای گذشتن را
حسین زحمتکش
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 219 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
از عشق مکن شکوه که جای گلهای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئلهای نیست
***
من سوختهام در تب، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصلهای نیست
***
غمدیدهترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغلهای نیست
***
در خانهام آواز سکوت است، خدایا
مانند کویری که در آن قافلهای نیست
***
میخواستم از درد بگویم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصلهای نیست
***
شرمندهام از روی شما، بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گلهای نیست
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 711 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجرهی عشق چهها میخواهی؟
صبح تا نیمهی شب منتظری
همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران، خبر گمشدهای میجویی
راستی گمشدهات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 212 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
لذت مرگ نگاهیست به پایین کردن
بیـن روح و بدنت فاصله تعیین کردن
نقشه میریخت مرا از تو جدا سازد شک
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن
زیر بار غم تو داشت کسی له میشد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریختهام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن
"زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن!
وزش باد شدید است و نخم محکم نیست
اشتباه است مرا دورتر از این کردن
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 1 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 233 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
که به عشق تو قمر قاری قرآن شده است
مثل من باغچهی خانه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
بس که هر تکهی آن با هوسی رفت، دلم
نسخهی دیگری از نقشهی ایران شده است
بیشک آن شیخ که از چشم تو منعم میکرد
خبر از آمدنت داشت که پنهان شده است
عشق مهمان عزیزیست که با رفتن او
نردهی پنجرهها میله زندان شده است
عشق زاییدهی بلخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آوارهی تهران شده است
عشق دانشکده تجربهی انسانهاست
گر چه چندیست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموخته در عالم خود مجنون است
روزگاریست که دیوانه فراوان شده است
ای که از کوچه معشوقهی ما میگذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 275 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظهای از غم ایام نیاسود که رفت
بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچکس هیچ نفهمید چرا آمده بود
بنویسید نفهمید کسی دردش را
هیچکس درک نمیکرد رخ زردش را
بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت
در نگاهش اثر از حادثهای مبهم داشت
بنویسید هوای دل او ابری بود
بنویسید که اسطورهی بیصبری بود
بنویسید پرش لحظهی پرواز شکست
بنویسید دلش را به دل پیچک بست
روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت
دور تا دور دلش یاس و اقاقی میکاشت
رج به رج فرش دلش را گره با خون میزد
شهرتش طعنه به رسوایی مجنون میزد
بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت
بنویسید که از عالم و آدم گله داشت
شعر جانسوزی اگر گفت، همه از دل بود
بنویسید که او پای دلش در گل بود
بنویسید که پروانهصفت سوخت پرش
بنویسید غمی بود به چشمان ترش
بنویسید که همواره غمی پنهان داشت
بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت
بنویسید جوان رفت کهنسال نبود
بنویسید اگر حرف نزد... لال نبود!
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 304 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 330 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن
ببین هم گریههام از عشق، چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه گل تنهای بیخونه
لالاییها دیگه خوابی به چشمونم نمیشونه
یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند
یكی با دست نامردش گلای باغچمو سوزوند
تو این شبهای تو در تو، خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره میباره از هر سو
خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمیدونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی میدونی
تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچهای بودی، تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه، كه بارونی نمیتونه
طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت سادهست
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جادهست
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیاها
بدونی بیتو و باتو، همینه رسم این دنیا
تک درخت
برچسبها:
خداحافظ ,
شعر عاشقانه ,
دلتنگی ,
جدایی ,
پونه ,
لادن ,
مریم ,
گل ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 710 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دردم جوان زخمم کهن، سوزم هویدا در سخن
دلدار من پیمان شکن، بیچاره دل بیچاره من
***
جسمم در آغوش هوس، جانم همه درد است و بس
بیچاره جان بیچاره تن، بیچاره دل بیچاره من
***
در حسرت جانان من، پروانه گشته جان من
رویَش چو شمع انجمن، بیچاره دل بیچاره من
***
تا او به صحرا پا نهاد، هر سرو در پایش فتاد
رونق فتاد از یاسمن، بیچاره دل بیچاره من
***
داد از دل بیرحم او، گردیده جانم سهم او
لیک او نگردد سهم من، بیچاره دل بیچاره من
***
گوید رقیبم هر زمان، برچشم او خیره نمان
بر زلف او چنگی مزن، بیچاره دل بیچاره من
***
جان از جهانی سیر شد، دل در فراقش پیر شد
شد قسمتم تنها شدن، بیچاره دل بیچاره من
یلدا ادب دوست
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 273 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من؟ یک مشت شعر بیمار
انبوهی از ترانه، با یاد صبح روشن
اما امید باطل، شب دائمیست انگار
با تار و پود این شب باید غزل ببافم
وقتی که شکل خورشید، نقشیست روی دیوار
دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست
بار ترانهها را از دوش عشق بردار
بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم
دیروز: رنگ وحشت، فردا: دوباره تکرار
وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد
پرواز را پرنده، دیگر به ذهن مسپار
شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود
کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار
از پوچ پوچ رویا، تا پیچ پیچ کابوس
از شوق زنده بودن تا خندهای سر دار
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 341 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم
از آن دو پنجره ما خیره میشدیم به هم
***
به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نیمهی سیبی که هر دو نیم به هم
***
من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب
من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم
***
شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است
شبیه بودن گلهای بیشمیم به هم
***
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم
***
بیا شویم چو خاکستری رها در باد
من و تو را برساند مگر نسیم به هم
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
دو شنبه 29 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 344 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
رد شد شبیه رهگذری باد، از درخت
آرام سیب کوچکی افتاد از درخت
افتاد پیش پای تو، با اشتیاق گفت:
ای روستای شعر تو آباد از درخت،
امسال عشق سهم مرا داد از بهار
آیا بهار سهم ترا داد، از درخت؟
امشب دلم شبیه همان سیب تازه است
سیبی که چید حضرت فرهاد از درخت
کی میشود که سیب غریب نگاه من
با دست گرم تو شود آزاد از درخت
چشمان مهربان تو پرباد از بهار
همواره رهگذار تو پرباد از درخت
امروز آمدی که خداحافظی کنی
آرام سیب کوچکی افتاد از درخت
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 29 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 401 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
قسم به عشق، که گمگشتهی دلم بودی
اگر کنار تو بودم، مکمِّلم بودی
به خاک مشترک و پاک هردومان سوگند
من از وجود تو بودم، تو از گلم بودی
بدون دیدن روی تو، عاشقت بودم
درون قاب دل آخر، شمایلم بودی
برای یافتنت، دل زدم به دریاها
تو آرمان رسیدن به ساحلم بودی
دلم نوشته نت عشق را به پنجهی تو
که پنجگانهی خطهای حاملم بودی
هزار چرخ خطا زد فلک، که تا امروز
نبینمت که همین جا، مقابلم بودی
اگر که بخت، کمی مهربانتر از این بود
به روی شانهی خالی، حمایلم بودی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 28 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 296 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما میروی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 28 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 261 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم آنکه کجایی چه میکنی
بیعشق سر مکن که دلت پیر میشود
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 27 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 337 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است
***
شاید از اول نباید عاشق هم میشدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است
***
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت انتقام از بیگناهی دیگر است
***
روزگاری دل سپردنها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدنها گواهی دیگر است
***
درد دل کردن برای چشم ظاهربین خطاست
آنچه با آیینه خواهم گفت آهی دیگر است
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
|
|
|