گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 287 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه
دل خون شده وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
دل ,
مهر ,
خطا ,
هدر ,
دل خون ,
وصل ,
لب ,
سرخ ,
خون جگر ,
دنیا ,
اهل هنر ,
اهل نظر ,
بد خلق ,
بد عهد ,
زبانباز ,
مغرور ,
پشت سر ,
حرف ,
قرعه ,
عاشق شدن ,
فاضل نظری ,
شعر معاصر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 317 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بیا
ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بیآنکه دلبری کنی از این و آن بیا
قلب مرا هنوز به یغما نبردهای
ای راهزن دوباره به این کاروان بیا
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
خدا ,
ستمدیدگان ,
حیات ,
چشم تو ,
چشم حسود کور ,
جان ,
کور ,
بی نشان ,
ایمان ,
خلق ,
دلبری ,
قلب ,
راهزن ,
کاروان ,
فاضل نظری ,
,
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 309 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بستن زلف رها سنگدلی میخواهد
دل شکستن همهجا سنگدلی میخواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بیچون و چرا سنگدلی میخواهد
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی میخواهد
کوه بودم همهی عمر و نمیدانستم
راه بستن به صدا، سنگدلی میخواهد
رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماند به خدا سنگدلی میخواهد
کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی میخواهد
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
سنگدلی ,
زلف رها ,
شعر عاشقانه ,
زیباترین اشعار عاشقانه ,
عشق ,
کوه ,
صدا ,
رود ,
دریا ,
کربلا ,
حر ,
بلا ,
فاضل نظری ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 333 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
***
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
***
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم؟
***
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
***
از سایهی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
***
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
شعر عاشقانه ,
دلهره ,
فاظل نظری ,
شعر معاصر ,
چمدان ,
غریبی ,
کوه ,
جهان ,
عشق ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 10
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 322 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
ازنقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 6
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 297 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
خون مرا دوباره به پیمانه میکنی
***
ای آنکه دست بر سر من میکشی، بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
***
گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن
باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی
***
ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی
در سینهی شکستهدلان خانه میکنی؟
***
بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
***
عشق است و گفتهاند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
فاضل نظری
برچسبها:
دیوانه ,
پیمانه ,
شانه ,
نصیحت ,
سنگدل ,
آیینه ,
خانه ,
پیله ,
عشق ,
قصه ,
مرگ ,
فاضل نظری ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 323 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست
***
چنان که یخزده تقویمها، اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست
***
به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست
***
گل سپیده به دشت سپید میروید
سپیدبختی این روزگار کافی نیست
***
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
فاضل نظری
برچسبها:
شعر ,
انتظار ,
دعا ,
چشم انتظار ,
فاضل نظری ,
گل ,
سپیده ,
روزگار ,
کافی ,
یخ ,
تقویم ,
گریه ,
ابر بهاری ,
,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 345 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی
***
در غلغله جمعی و تنها شدهای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی
***
آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی
***
چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی
***
آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخشناسی نه طبیبی
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
شعر معاصر ,
آیینه تاریخ ,
تاریخ شناس ,
طبیب ,
قصه ,
صخره ,
دریا ,
سیلی ,
امواج ,
امید ,
شب و روز ,
غلغله ,
پیرهن ,
سیب ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 270 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خانهی قلبم خراب از یکه تازیهای توست
عشقبازی کن که وقت عشقبازیهای توست
***
چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم دستم پر از اسباببازیهای توست
***
تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بینیازیهای توست
***
قصهی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق
هر چه هست ای عشق از افسانهسازیهای توست
***
میهمان خستهای داری، در آغوشش بگیر
امشب ای آتش، شب مهماننوازیهای توست
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
خانه قلب ,
بی قراری ,
میهمان ,
آتش ,
مهمان نوازی ,
آغوش ,
قصه ,
شیرین ,
محتاج ,
دلبری ,
چشم خون ,
قلب غمگین ,
کودک ,
اسباب بازی ,
عشق بازی ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 272 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
پلنگ سنگی دروازههای بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
تفاوتهای ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنهای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگهای کوچک افتاده در نهرم
کسی را که برنجاند تو را، هرگز نمیبخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشتهای سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازههای بسته شهرم
فاضل نظری
برچسبها:
ماهی ,
عاشق ,
پلنگ سنگی ,
آهو ,
دشت ,
قهر ,
آشتی ,
نهر ,
ماهی عاشق ,
فاضل نظری ,
شعر عاشقانه ,
رمانتیک ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 209 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمیکند شب من کی سحر شود
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بیتو سراپا هدر شود
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این هست و نیست کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود
ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
شود ,
فردا ,
رنج ,
فراق ,
سزا ,
امید وصال ,
راز ,
زخم دلخراش ,
موسیقی ,
سکوت ,
لب ,
خون دل ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 285 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کینه
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی
زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟
این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست
اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟
دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز، به آیینه چه گفتی؟
از بوسه گلگون تو خون میچکد ای تیر
جان و جگرم سوخت، به این سینه چه گفتی؟
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
فاضل نظری
برچسبها:
فاظل نظری ,
کینه ,
دل ,
آه ,
آه جگرسوز ,
جگر ,
آیینه ,
شعر ,
غزل معاصر ,
وفا ,
پینه ,
دیرینه ,
رستم ,
سهراب ,
تهمینه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 295 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
غمخوار من، به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق، ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
نظری ,
فاضل ,
غمخوار ,
خانه غم ,
خوش آمدی ,
سنگ ,
نجات ,
شب ,
گیسو ,
دوست ,
آخرین شب دنیا ,
دنیا ,
ماجرا ,
دریا ,
قایق شکسته ,
برف ,
برف پیری ,
منت ,
تماشا ,
عمر ,
عشق ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 481 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است
فاضل نظری
برچسبها:
مرگ در قاموس ما ,
فاضل نظری ,
آرزوی وصل ,
بیم جدایی ,
زلف ,
دیدار ,
دلبری ,
دلربایی ,
عقل ,
معاش ,
معنای عشق ,
مهر ,
ترحم ,
قصه ,
فرهاد ,
کشورگشایی ,
قفس ,
با دوست مردن ,
رهایی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 301 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد خودبینی
باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست
درد خودبینی است میدانم تـو را تقصیر نیست
کـوزهی دربسته در آغوش دریـا هم تهی است
در گل خـشک تــو دیگر فرصت تغییر نیست
شــیر وقـتی در پی مـردار باشــد مرده است
شیر اگر همــسفرهی کفتـار باشد، شیر نیست
اولیـن شـرط مـعلم بودن عـاشـق بودن است
شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست
در پشــیمانی چـراغ معـرفـت روشنتر است
تـوبـه کـن! هـرگز برای توبه کردن دیر نیست
هــمچنان در پــاسخ دشـنام میگـویم سلام
عـاقلان دانـنــد دیـگر حاجـت تفسیر نیست
باز اگـر دیوانـهای سـنگی به من زد شاد باش
خـاطـر آییـنهی مـا از کـسی دلگـیر نیـست
فاضل نظری
برچسبها:
درد خودبینی ,
خیره ,
فاضل نظری ,
کوزه ,
آغوش ,
دریا ,
تهی ,
گل ,
شیر ,
مردار ,
مرده ,
کفتار ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 327 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند
گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند
بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند
گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند
شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند
كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
قلب ,
بیقرار ,
بشکند ,
گل ,
غم ,
آیینه ,
برق ,
نگاه ,
ساعت ,
غبار ,
سینه ,
صبر ,
سنگ ,
مزار ,
شانه ,
تاب ,
زلف ,
تخته ,
آبشار ,
کاروان ,
غنچه ,
سرخ ,
لب ,
روزگار ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 371 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پروردهی مهرند و من آزردهی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان
مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
شعر ,
مرگ ,
انتظار ,
پرورده ,
آزرده ,
قهر ,
جهان ,
خیر ,
شر ,
لاله ,
باغ ,
شقایق ,
جگرسوخته ,
داغ ,
ماتم ,
شاد ,
غم ,
اندوه ,
مژده ,
برادر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 14 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 387 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا به چه قیمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را میدهم اما به چه قیمت
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت
فاضل نظری
برچسبها:
دوستی ,
قیمت ,
فاضل نظری ,
دشمن ,
تاوان ,
دنیا ,
زلیخا ,
هوا ,
نفس ,
حسرت ,
دریا ,
دلتنگی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 723 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون باد
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
بال تنها غم ِ غربت به پرستوها داد
آنکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 463 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم؟
که میگردم ولی زلفِ پریشانی نمیبینم...!
خدایا عشق، درمانی به غیر از مرگ میخواهد...
که من میمیرم از این درد و درمانی نمیبینم!
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 525 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده ست
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 580 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گوشهی چشم بگردان و مقدر گردان
ما که هستیم در این دایرهی سرگردان؟
دور گردید و به ما جرات مستی نرسید
چه بگوییم به این ساقی ساغر گردان؟
این دعاییست که رندی به من آموخته است؛
بار ما را نه بیفزا، نه سبکتر گردان
غنچهای را که به پژمرده شدن محکوم است؛
تا شکوفا نشده بشکن و پر پر گردان
من کجا بیشتر از حق خودم خواستهام؟؟
مرگ حق است، به من حق مرا برگردان
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 450 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
و عمر شیشه عطر است، پس نمیماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمیماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شدهاند
که عشق جز به هوای هوس نمیماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمیماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمیماند
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 566 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟! خاطره زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نمانده است، ولی میخواهم
خانهای را که فرو ریخته بر پا دارم
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
غم دریا ,
تنگ ,
دل ,
شوق رهایی ,
زبان ,
تمنا ,
خاطره ,
زخم ,
فراموش شده ,
لب ,
سخن ها ,
حسرت ,
سنگ ,
خانه فرو ریخته ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 714 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بیجدایی نیست این را گفت و رفت
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایهی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|
|